«رنگ» و «جنگ»

شیما هاشمی
شیما هاشمی

از روزی که موضوع این شماره در گروه تحریریۀ مجله گذاشته شد؛ خیلی باخودم کلنجار رفتم که در بخش تجسمی با چه نگرشی به این موضوع بپردازم. اولین و ابتدایی‌ترین ایده‌ای که به ذهنم رسید پرداختن به خود جنگ از دید هنرمندان بود؛ با این نگاه که «جنگ پدیده‌ای است ویرانگر که بیش از هرچیز، مردم عادی را قربانی خود می‌کند.»

گفت‌وگو با هنرمندانی که در سال‌ها پیش، جنگ را لمس کرده‌اند؛ از آن‌ها بپرسیم از آن جنگ تا این جنگِ دوازده روزه بر آن‌ها چه گذشته؟ نگرش و جهان‌بینی‌شان چقدر دچار دگرگونی شده؟ در آن سال‌ها چه آثاری تولیدکرده‌اند؟ در این یک‌ماه بعد از آتش‌بس چه آثاری؟ ترس‌هایشان آن‌زمان چه‌بوده و درحال حاضر چه؟ امید به زندگی‌شان در آن دوران بیشتر بوده یا اکنون؟ و چه و چه و چه...

ایدۀ بعدی نگاهی متفاوت به جنگ بود که برای خودم هم بیشتر جذابیت داشت؛ نگاهی از منظر فلسفه و مروری برهمۀ جنگ‌های تاریخ بشر از آغاز خلقت تا همین یک‌ماه پیش و حتی نه؛ تاکنون که اگرچه ایران در آتش‌بس است ولی همچنان در گوشه و کنار جهان به‌خصوص «خاورمیانه» هرروز جنگ است؛ مروری بر جنگ‌ها و میزان تاثیرگذاری هنرمندان در روند جنگ یا ثبت تاریخی آن‌ها... یک‌جورهایی شکافتن تاریخ و بررسی تحلیلی آثار هنرمندان ایران و جهان که دراین خصوص کارکرده‌اند.

اما آن‌هم با تمام جذابیتی که داشت نتوانست من‌را راضی کند.

و از طرفی پرداختن به موضوع جنگ از منظر جنگ درونی و روانی یک هنرمند برای خلق اثر، هم قلقلکم می‌داد. نگاهی متفاوت و شاید کمتر موردتوجه قرارگرفته؛ با این محوریت که جنگ درونی هنرمند، برایش چراغ راهی است که او را از درون به عمق موضوعات و احساسات می‌کشاندو شکل‌دهندۀ فرآیند خلاقیتش است؛ کنشی پیچیده از ترکیب کشمکش‌های ذهنی، هیجانی و فرهنگی که به خلق اثر هنریِ منحصربه‌فردی می‌انجامد.

پرداختن به این دیدگاه، ازاین جهت برایم اهمیت داشت که تجربۀ جنگ یا بحران‌های جدی اجتماعی هم بر این جنگ و کشمکش درونی اثر می‌کند و باعث می‌شود هنرمند به بازنمایی درد، تنش، رنج و امید بپردازد؛ و اکثراً منجر به خلق آثاری می‌شوند که روایت‌های غالب را به چالش می‌کشند یا تغییر می‌دهند؛ البته در این میان، ممکن است حتی هنرمند از هنر برای حمایت یا مقاومت در برابر درگیری‌ها هم بهره بگیرد؛ به تعبیری در شرایط سخت مانند جنگ، هنر به هنرمند امکان می‌دهد تمرکز ذهنی ایجادکند و روی بحران‌های درونی و بیرونی، کنترل ذهنی‌ را بازیابی نماید؛ در واقع خلق اثر به هنرمند حس قدرت و تسلطی می‌بخشد برای رسیدن به این باور که در برابر آشفتگی‌ها و هیجانات هم راهی برای مقابله وجوددارد.

و هم این‌که بسیاری از هنرمندان، با کاوش در لایه‌های ناخودآگاه ذهن خود، جنگ درونی‌ را به شکل استعاره‌ها و نمادهایی به نمایش می‌گذارند؛ نمونه‌هایی همچون آثار سورئالیستی «سالوادور دالی» که با تم‌های کابوس‌وار از جنگ داخلی اسپانیا شکل گرفته است.

درچنین شرایطی، هنرهای تجسمی می‌تواند صدایی باشند برای بی‌صدایان. هنرمندان از طریق تصویر، رنگ، شکل و فضا، می‌توانند حقیقت تلخ جنگ را نشان دهند و حس‌هایی را منتقل کنند که شاید هیچ واژه‌ای نتواند آن‌را توصیف‌کند.

این «عدم توصیف روایت با هیچ واژه‌ای» باعث شد ایده‌ای به‌ذهنم برسد که بی‌تأثیر از جواب‌های هنرمندان بی‌شماری که درخواست گفت‌وگو یا نوشتن یاداشت را برای بخش تجسمی ردمی‌کردند هم، نبود. هنرمندانی که باوجود داشتن آگاهی و تسلط کافی به موضوعات مورد بحث، همیشه از گفت‌وگو یا نوشتن فراری بوده‌اند و هستند. معمولاً همۀ آن‌ها باوجود داشتن جهان‌بینی‌های کاملاً متفاوت؛ برای این درخواست؛ جواب یکسانی داشته‌اند و دارند: «ما هنرمندیم _هنرمند‌تجسمی_ حرف‌مان را با هنرمان می‌زنیم؛ زبان ما برای بیان دیدگاه، دغدغه‌ها و احساسات‌مان؛ نقش و رنگ و طرح است. اگر قراربود بنویسیم یا حرف بزنیم که نقاش یا عکاس یا غیره نمی‌شدیم...»

و این شد که به «رنگ» و «جنگ» فکرکردم...

و عجیب شباهتی است بین دو کلمۀ «جنگ» و «رنگ». دقیقاً به‌مانند همان مرز باریک و کمرنگ بین صلح و جنگ که با اندک تغییری به سادگیِ تغییر «ج» با «ر» دوست، دشمن و دشمن، دوست می‌شود...

جهان هنر؛ جهانی که برای هر موجودیت و حتی احساسی، در آن رنگی تعریف شده، به‌نمایندگی از هویتش. پس چه تعریف و توصیفی بهتر از انتخاب رنگی برای جنگ و به‌تصویرکشیدنش در آن رنگ...

بانگاهی کاملاً متفاوت به بخش تجسمی؛ به‌جای همۀ آنچه می‌شد انجام‌داد و بیان‌کرد و نوشت «جنگ» را نه با کلمه و جمله و... که زبان ادبیات است بلکه به‌شیوه و زبان هنرهای تجسمی یعنی با «رنگ» نوشتم...

و این شد که در این شماره؛ به روال همیشگی، شما را دعوت نمی‌کنیم به‌خواندن، بلکه دعوت می‌کنیم به‌دیدن «رنگِ جنگ» همین و بس...